به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، «ابد و یک روز» پرغوغاترین فیلم امسال است و فریبکارترینشان. در پس ظاهر پرطمطراق و غلطانداز رئالیستی – ناتورالیستیاش، باطن سیاه و مسموم فیلمفارسی لانه دارد.
دوربین روی دست پرتکان و ریتم تند فیلم برای دیدن نیست؛ توهم آن است و برای کورشدن. فیلم خاک به چشممان میپاشد تا درست نبینیم و با وراجیها و متلکهای بیامانش مانع شنیدن میشود.
اعتیاد، فلاکت و تباهی، آدمفروشی و خانهفروشی گویا سرنوشت محتوم این خانه – سگدونی – است.
جمله پسر بزرگ و رئیس خانه (معادی) شعار و پیام اصلی فیلم است: «هرکس از این خانه نرود سگ است. هرکس برود و برگردد از سگ کمتر است». آیا «خانه» استعاره وطن نیست و اهالیاش، مردم وطن؟ شرم بر این نگاه.
خانه، صاحب – پدر- ندارد. مادر مریض است و سربار. پسر بزرگ اما کیست؟ مردی سابقا معتاد، ظاهرا دلسوز خانه و خانواده، که سر بزنگاه برادر معتادش را لو میدهد و خواهر مظلوم و ستمکشاش – تنها آدم مثبت فیلم – را به بیگانه میفروشد تا مغازه ساندویچی بزند. چه نگاه کثیف و شوونیستی – ضدافغانی – دارد فیلم. نگاه به طبقه فرودست نیز از همین نوع است. فرودستان، محکوم به فروشند.
بیست دقیقه اول فیلم پر از جزئیات بیهوده است به بهانه تمیزکاری خانه و بعد اتاق برادر معتاد (محسن) شاهد تهسیگارهای لای درزهای دیوارها، بند زیرپوش بیرونزده، وسایل شیشهکشی و تکههای مواد مخدر و پولهای مچاله شده هستیم؛ و ریختن سرآسیمه مواد به چاه توالت و پرتاب یک بسته از آن به پشتبام خانه همسایه و دردگرفتن ادایی دستِ پرتابکننده (معادی). چرا این بسته را در چاه توالت نمیریزد؟ سرنوشت این بسته بعد از یافتن برادر کوچک در پشتبام همسایه سرانجام چه میشود؟ این جز بازی رقتآمیز نمایشی نیست؟ مثل خیلی دیگر از لحظات فیلم.
فیلم حول محور محسن معتاد (نوید محمدزاده) میگردد و همه چیز درام در خدمت آن است. قهرمان- ضدقهرمان - محسن، با جنگ و دعوا و شروشور در همه جای فیلم ناگهان ظاهر میشود. آنهمه سروصدا و شلوغکاری، قلدربازی و شاخوشونهکشی مرتضی در مقابل او و برگشتن به خانهاش چقدر لوس و نمایشی است. همهاش به تسلیم و سکوت میانجامد. دعواهایشان نیز ربطی به برگشتن او ندارد. اکتهای بازیگر این نقش در نیمه اول فیلم مصنوعی و باسمهای است و بعد در نیمه دوم بسیار ادایی میشود. قطعا معادی بهتر است؛ اما به نقش نمیخورد. شمالشهریای که ادای جنوبشهری درمیآورد. علت انتخاباش برای معروفیتش در جشنوارههای خارجی نیست؟ شهناز کیست با آن پسر عشق لات و هیولاوارش؟ چه ربطی به فیلم دارد؟ صحنه دعوای برادران «غیرتمند» پشت در اتاق او چقدر مسخره و بیمعناست، مثل همه دعواهای قلابی فیلم. شهناز انگار شوهر ندارد که همهاش آنجاست. پدرها و شوهرها در فیلم غایب هستند. اعظم چهکاره است و در این خانه چه میکند؟ بیوه است و پولدار و اهل دوبی و کیشرفتن و... چرا علیرغم ظاهر دلسوزش هیچ کمک مالیای به خانوادهاش نمیکند؟ شاید میداند خانواده احتیاج به کمک ندارند. همهچیز بازی است؛ یک بازی رقتانگیز. در هیچ کجای فیلم شاهد بیپولی این خانواده مثلا فقیر نیستیم. اگر مرتضی داماد آینده افغان را تیغ میزند برای خرید مغازه است نه حل بحران مالی.
مادر جز اکسسوار نیست. دلسوز و دلنگران پسر معتاد بیچارهاش است و برایش بسته مواد را پنهان میکند تا او بفروشد و این سیکل منحط تباهی ادامه یابد. بیماری قلابی او چیست؟ نمایشی نیست؟
و اما دو شخصیت ظاهرا مثبت فیلم که به قول منتقدان طرفدار، نقطه امید فیلم است – که نیستند. پسربچه فیلم (نوید) که از همه بهتر است، زرنگ و باهوش مینماید و اهل درس؛ اما فقط در حال بازی با توپ دیده میشود و دستشوییرفتن و کارکردن در مغازه یا خرید یا تماشای کارتون. کی درس میخواند؟ نه کتابی دارد نه دفتری.
و اما سمیه ستمکش و منفعل فیلمفارسی: مهربان و دلسوز است و ظاهرا مقاومتی در رفتن از خانه دارد، در ترک خانه. اما از خانه میرود و با دیدن نوید در آرایشگاه از پشت شیشه اتومبیل افغانها بهناگه بازمیگردد. این بازگشت، «از سگ کمترش» نمیکند؟ این بازگشت به امید است به خانه؟ یا استیصال است و محتوم سرنوشت مبهم و آینده شوم و ماندن در تباهی آن سگدونی؟
به نظرم پایان نیمه باز با آن نمای لانگشات از خانه، روزنهای از امید نیست؛ یک نمای چند پهلو برای تأویلهای متفاوت است و متضاد. همه محکوم به ابدند و یک روز؛ محکوم به نیستی و تباهیاند اما دروغین و نمایشی.
فیلم از نگاه بیرون است نه از درون. نقطه دید ندارد. از نگاه فیلمساز است که خانه و اهالیاش را مینگرد. پز میدهد و میفروشد تا جایزه بگیرد. جایزه داخلی و حتی خارجی. فیلم لقمه چرب و نرمی است برای جشنوارههای فرنگی با آن فقرزدگی و تباهی محتومش. اگر فیلمساز ذرهای غیرت ملی و دلسوزیای برای این خانه دارد و اهالیاش، نمیبایستی فیلم را به جشنوارههای خارجی بفرستد که جز خانهفروشی و فقرفروشی نیست. ای کاش فیلمساز – و فیلمش – در این خانه بماند حتی نمایشی.
منبع: روزنامه شرق
آیا ادبیات منتقد سینما باید این باشد و یک فیلم سینمایی را لقمه چرب و نرم خطاب کند؟!
متاسفم!متاسفم که روشنفکرو روشنگر و معلم و الگوی فکری جوانان ما - جامعه ما حرمت قلم را که خداوند به آن قسم میخورد،نگه نمیدارد و هیچ شرمی از نوشتن الفاظ رکیک و الحان قبیح ندارد که هیچ! به این بی ادبی افتخار هم میکند!
همین میشود که الفاظ تند ورکیک و بی ادبی و بی احترامی در بین جوانان امروزی شده ارزش.آ
قای فراستی شما مسئولید که چگونه مینویسید.
من موندم که اگر شما این دیالوگ از فیلم رو نداشتید ، چگونه به فیلم نقد وارد میکردید، چجوری تمام دغودلی هاتون از این فیلم رو سرش خالی میکردید !؟
شما که اعدای این رو دارین که جامعه ما تمثیله این خونه اس چه کمکی کردین بهش!؟ چرا از این ترس دارین که این فیلم نره تو جشنواره های خارجی ،شما که ادعای روشنفکری میکنین فکر میکنین همه خونواده های این مملکت درونش گل و بلبله!؟ شما تا حالا یه آدمه معتادو به عنوان خواهر و برادرتون داشتید تا ببینید چه تشنجی میتونه برای تک تک اعضای خانواده ایجاد کنه!؟
ايشون اگه روشون ميشد ميگفتن فيلم اخراجي ها3 !!!!! بره سيمرغ بگيره...مردك دون مايه فكر كرده همه مثل خودش و انقدر سطح ديدشون با حب و بغض و كينه است...
فراستی در نقدی برای درباره ال نوشته بود، "فیلمی است قر کمری" این اولین جمله منتقد محترم بود برای این فیلم. در هیچ جا ژانر قر کمری را نیافتم! خدا شفایشان دهاد. الهی آمین.
سمیه و نوید و روستایی ها هم هستند. ما همین جا هستیم ، همین جا می مانیم و عاشق
پس شما هم نماد یک آدم دیکتاتور را دارید که میگوید حرف حرف من است.میگوید بقیه نمیفهمن...
توو سینمایی که نمیشه به معنای واقعی فیلم شاد ساخت(به دلیل اعتقادات تند مذهبی)،نمیشه فیلم سیاسی ساخت،نمیشه فیلم تاریخی ساخت(مثلا تاریخ چند هزار سال پیش ایران و اعراب و سایر دنیا،بجز تاریخ مذهبی در راستای اعتقادادت خودمون)و... خب معلومه دیگه یا باید از لودگی آدمها بساز یا فیلم های تلخ،که این میون طبیعتا فیلم های تلخ هسنتد که توجه رسانه های داخلی و خارجی رو جذب میکنند..
دکتران از دزدی های خود اعتراضی کردند. وکیلان . مهندسان، هنرمندان و حالا هم پاسگاه نعمت ایاد و ایران اضافه شد. فقط دنبال بهانه ایم. سیاه نمایی دیگه کابردشو از دست داده.
شما مسخ شده اید
شما فریز شده اید
شما در هیچکاک مانده اید
شما در دهه 50،60 میلادی گویا قفل شده اید
شما گویا یک نئو نوستالژی پرستید
هر چند که اگر در زمان هیچکاک هم بودید از او هم ایراد میگرفتید
و هر چند که سلیقه ی شما را هم دیده ایم : اخراجی ها - شرط سوم
باشد آنها را دوست دارید ولی ما با شما مثل شما رفتار نمیکنیم و فهم شما را زیر سوال نمی بریم
چرا سیاسی میکنید قضیه رو.تو نظر شما یه گنجشک تو آسمون طبق میلتون پر نزنه ضد مملکته!بهتره این حرفارو یکم باجنبه بالا و اصولیتر نظر بدید اونم به عنوان یه شهروند نوعی. اصم خوشم میاد همه شدن تحلیلگر سیاسی اجتماعی هنری فنی و اقتصادی و تو همشونم خودشونو نابغه میدوننن و رای خودشون بهترین رای هست.نه عزیز نیست.این فیلمو گذاشتن منوتو ببینیم و لذت ببریم نه اینکه ربطش بدیم به اینو اون و بگیم چون این فیلمه مشکلاتو نشون داد پس باید کات بشه! اتفاقا خیلیا تو کشورمون تو این موقعیتن
گویی باید از هر کارگردان انتظار داشت، از این تیزرهای تبلیغاتی بی محتوا ک ب اسم سریال در تلوزیون حکومتی پخش میشود بسازد ....
اگر مخاطب سینما؛ به محتوای تک بعدی و خطی و تبلیغاتی تلوزیون علاقمند بود ب سینما نمیرفت
فیلم عالی وضعیت جامعه فرودست را به تصویر کشیده و تک تک سکانس ها پر از کنایات و نماد بود. یاد فیلم مالنا جوزپه تورناتوره افتادم جایی که جنگ آگاهی را زمینگیر کرد و در پی آن زیبایی به انحطاط کشیده شد. و اینجا آگاهی که همان پسر کوچک خانواده بود(شاگرد تیز هوش) به کمک یک زن باخرد که سمیه بود تنها کسانی بودند که چاه پر از تعفن زندگی را باز کردن و در نهایت تلنگر دیدار آگاهی موجب بازگشت زن خردمند به جامعه و از هم نپاشیدن خانواده شد..
از نظر من فیلم مشکلات فنی فیلمسازی داشت که قابل انکار نیست...
بنده ساکن جنوب شهر(همون منطقه ای که تو فیلم هم نامش عنوان میشه هستم)
باید بگم فیلم عین عین واقعیت هست
تمام مشکلاتی که تو فیلم عنوان میشه تمام دیالوگ ها عین واقعیت هست
بنظرم کارگردان و تیمش میدونستن چی دارن میسازن...
مفهوم فیلم رو اون کسی که باید بدونه خودش خوووووب متوجه هست ولی خودشو زده به خواب....
بنظرم شما یه منتقد صدا و سیمایی بیش نیستی!
از مخاطب عام چیزی به جز ارائه نظراتی اینچنینی نباید ت قع دیگه ای داشت اره ما فقط بد داریم اگه از خونه بریم بیرون خونه اصلا اعتیاد و دزدی و دروغ نیست
اما ازفردی که عاشق سینه چاک اخراجیها و مرسدس وسربازان جمعه است چه توقعی میتوان داشت. کسی که ناتوان از دیدن استعدادهای جدید است. کسی که طرفدار فسیلهای پوسیده ای چون خودش است.ومغزش در دوران سینمای آبگوشتی فریز شده.
جناب منتقد شما صد در صد ازین جامعه نیستی
جنابعالی ودوستانت درد جامعه را ندیده ای. درحالی که واژه های قید شده در متن مذخرفت کاملا برازنده شخصیتت است.هرچند توقع بیهوده ای است که امثال جنابعالی بتوانید بیشتر از نوک کلاه خود راببیند
اصلا نوشتن نقد به اراجیفتان حال آدمو به هم میزنه
فقط میتونم بگم که
به میدانی که میبندند پای شهسواران را
تو طفل هرزه پو باید کنی این ترکتازیها
مرتضی که ناموسش رو فروخته به افغانی ها تا فلافلی بزنه
به خانوادش هم میگه از ما خیلی آدم ترن با یه چکشون کل مارو میخرن و میفروشن
وقتی سمیه رو افغانی ها دارن میبرن به صورت کاملا نمادین قران میزارن تو سینی جلوش میگیرن شب که سمیه برمیگرده خونه قران بدون توجه افتاده رو نرده ها و روشم بارون اومده خیس شده
تو خونه ای که همشون زندگی میکنن میگه هرکی تو این خونه بمونه از سگ کمتره هرکی هم بره دوباره برگرده از سگ هم سگتره(بعید نیست که منظورش از خونه ایران و اهالی خونه مردم ایرانه)
شهناز که دیه صورت پسرش نگرفته داشت دنبال راه خرج کردنش میگشت
عامیانه فاصله بگیرم و صرفا بدون مطرح کردن هیچ ادلی ای یک فیلم را بد یا خوب بدانیم قبل از آن باید فاکتورهای هنری یک اثر هنری رو برسی کنیم
فیلم ابدو یک روز از نظر فیلمنامه نویسی پر از چاله چوله های بزرگ و گاهی گودال است و همین عاملی است برای سردرگمی فیلمساز و صدالبته سخت کردن کار من از همه دوستانی که فیلمو تماشا کردم سوالی دارم محتوا مضمون و هدف و رسالت فیلم چیست ؟
فیلم در انتقال پیام نا موفق است و پارامترهای یک فیلم را رعایت نکرده می شود گفت برشی است از یک دوره ی زمانی یک خانواده ی در پایین شهر صد البته در بتصویر کشیدن این قطعه موفق است ولی آیا این قطعه را می شود فیلم نامید؟نخیر
من جزو نه-چندان-دوست-دارن فیلمم و خودم یه نقد نسبت منفی در موردش نوشتم. ولی این چیه؟ واقن این نقده؟ هر یه صفتی که تو نقد گفته می شه باید قبلش یا بعدش، دلیل اون کلمه توضیح داده شه، ولی این مثل مسلسل فقط فحشو کشیده به متن! یه جاهایی هم انتقادای درستی کرده (عاقبت اون بسته ی شیشه، دلیل حضور پسر خواهر بزرگه تو داستان) ولی بقیه ش یا از سر خشم و نفرته، یا از سر نفهمیدن فیلم: چرا خواهر پولداره کمک نمی کنه؟ چون خودخواهه! چون خونواده ش به جایی ش نیستن! به همین سادگی. مامانه چه بیماری ای داره؟ اسمشو نمی دونیم (و چه بهتر که نمی دونیم) ولی با سختیاش در طول فیلم آشنا می شیم. مگه می شه اونجا که اشک می ریزه و می گه من چرا زنده ام رو به حساب ادا گذاشت؟ مریضه بدبخت!
بعدشم شما اگر دلسوز وطن هستی چرا بهت برخورده که فیلمساز مثلا منظورش از این خانه وطن بوده؟ مگه وضعیت وطن خیلی بهتره از وضعیت این خانه و خانواده است؟
به نظر من این فیلم خوبی بود بیان واقعیت همیشه تلخه و به مذاق خیلی ها خوش نمیاد ولی دلیل نمیشه که بیان نشه.
راوی فیلم سمیه است . ظاهرا قرار است با او به عنوان فرشته ی نجات خانواده همذات پنداری بیشتری داشته باشیم . تا حدی که ازبازگشت او درآخر فیلم شادمان شویم . دراین فیلم سمیه را بره ی نازی دیدم که محکوم است قربانی شود تا اعضای خانواده دلی ازعزادرآورند. این بره اگر فروخته شود، یا سربرید
الآن 20 تیر 95 هست...من فیلم رو تازه دیدم و برای نقدتان که اتفاقا ماهها پیش نوشته شده و آرزوی درخانه ماندنش را کرده افسوس خوردم هم برای پیش قضاوتی اینچنینی هم برای اینکه فیلم رو متهم به از بیرون نگاه کردن میکته درحالیکه خودش داره همین کارو میکنه...بله اینها واقعیت جامعه ماست و تا نبینیمشان و تا آمارهایش رو قبول نکنیم وضع بدتر خواهد شد که عمرا بهتر نه...
عزت زیاذ
داستان تکراری،جیغ و داد زدنای بی مورد،بازی های ساختگی بازیگران و... همگی از نقاط ضعف فیلمند.واقعا نمیفهمم تمیز کردن ی اتاق یا باز کردن چاه توالت چه جذابیتی داره که چند بار تو فیلم شاهدش بودیم!؟یا تو صحنه ای که مامورا میان سعیدو ببرن،مگه ی ادم معتاد چقد میتونه زور داشته باشه که سه تا قلچماق نتونن حریفش بشن؟ و اون صحنه که خواهراش از پشت شیشه داشتن بردنشو تماشا میکردن فوق العاده بی مزه و ساختگی بود!
ولی موضوع فیلم پر واضح به تصویر کشیدن یک حقیقت از جامعه - خانه - کشور یا شهر اصلا این فیلم اصل حقیقت رو به تصویر کشیده باشه
و خیلی هم خوب این کار رو کرده باشه , نشان دادن این چهره سیاه از اجتماع به از سیاهی اون اجتماع به مراتب بد تره چون انعکاس یک چهره زشت توسط تصویر تا همیشه در ذهن مخاطب میمونه و تاسف آوره که یه هنز مند هم بیاد و دردی باشه افزون بر دردها ی مردم .
من فکر نکنم رسالت یک فیلم ساز , هنرمند , ادیب یا... این باشه
تو یه جمله نشون دادن هر حقیقتی به خاطر................ اوج کج اخلاقی و بد منشی یک هنرمنده .
آقای فراستی کسی بود که در سن 13 سالگی اولین نقدش رو چاپ کرد. آیا همین دلیل برای اثبات سوادشون کافی نیست.
ممنون که خوندید.
فیلم ابد و یک روز فیلم بسیار قوی از نظر ساخت و همچنین بازیهای فوق العاده بازیگران ان یکی از بهترین فیلمهای سینمای ایران است
فروش بالا که ناشی از استقبال بی نظیر مردم از این شاهکار سینمای ایران است خود گویای همه چیز است. حالا شما بگویید دروغ است!!!! اصلا مهم نیست چون واقعیت چیز دیگری است که بر همگان روشن است.
درو کردن جوایز جشنواره فجر و همچنین جوایز منتقدین سینمای ایران جایی برای سخنان بیهوده عده ای که فقط در جهت تخریب سخن میگویند نمیگذارد.
اگه نظرات آقای فراستی راجبه اخراجی ها رو ندیدین حتما ببینیش اون موقع بیاین از نقدها و نظرات ایشون دفاع کنین.
نمونش همين نوشته ايشون درباره فيلم ابدويك روز.يعني اگه بگي نوشته ايشون اسمش نقده با كله ميام تو صورتت.اخه اينچطور نقديه كه وقتي مي خوني فقط مي خواي به عوامل فيلم فحش بدي.مثل نقد ايشون به فروشنده.
نه فراستي جان كار شما نقادي نيست.اسمش حسادته برادر بله حسادت.
متاسفانه حتا خیلی از اهل سینما هم مرعوب بازی های اگزجره و دیالوگ های به ظاهر روشنفکرانه و فضای به شدت متظاهرانه فیلم شدن...
اینکه در سکانس هایی فیلمساز تکنیک خوبی رو اجرا کرده جای خود اما واقعا چرا بعضی از ما به ظاهر روشنفکران از توهین کردن به خودمون لذت میبریم....
نشانه مدرن بودن و منورالفکر بودن اینه که خودمون رو پست و کثیف نشون بدیم و یه ظاهر لجن مال از خودمون و زندگیمون به نمایش بزاریم..
ظاهرا هرچی بیشتر خودمون رو لجن مال کنیم و حقیر نشون بدیم بیشتر مدرن هستیم و روشنفکر...
بعضی فیلمساز ها حتا یه ذره هم نه تنها برای هموطنانشون و فرهنگ وطنشون قایل نیستن برای خودشون هم شانی قایل نیستن...
خودزنی و حقارت تا کجا
"کسی که نمی تونه فیلم بسازه منتقد میشه !!!"
برخی افراد امثال آقای فراستی با نقدشان نشان دادند یا از مرفهان بی درد این جامعه هستند و یا گذشته اشان را فراموش کرده اند. نقش شخصیتهای فیلم رو غیرواقعی آدماشو بدبخت و فلاکت زده می دانند غافل از اینکه فراموش کردند در خانواده های پرجمعیت ایرانی و با این وضعیت اقتصادی و معضل بیکاری چنین سرگذشتی به راحتی برای افرادشکل می گیرد و پشت بند آن یاس و ناامیدی بعضی افراد خانواده(محسن و خواهر عصبانی) و تلاش بعضی افراد دیگر خانواده برای تغییر اوضاع (سمیه و مرتضی) بی تفاوتی برخی دیگر(خواهر بزرگ دوم) و نگاه به آینده (نوید). این داستان زندگی تعداد بی شماری از خانواده های پرجمعیتی است که از دهه پنجاه و شصت در ایران شکل گرفته اند و هنوز ادامه دارند.ضمنا ساخت فیلمهi
آقای فراستی به نکات خیلی خوب و درستی اشاره کردند و واقعا من به شخصه موافق تمام نظراتشون هستم.
یا اونجایی که معتاد انقدر غیرت داره نمیزاره ناموسش از خونه اونجوری بره
یا مادری که همه جوره با پسر معتادش جوره و کمکش میکنه
یا خانواده ای که نه چندان نماینده معرفی اکثریت خانواده های ایرانی، برای پخش فیلم در کشورهای خارجیه
موافقم،کجاشو مردم میگن عالیه که کارگردان یک خانواده را انقدر بدبخت نشون میده و میوه این خانواده دو تا فرزند پاکو معصومو بی آلایشه
دوستان اگر جز این چیزای زد و نقیص کسی چیزی فهمیده لطفا بزاره ماهم یاد بگیریم
مسلمه که گفتن حقیقت جسارت میخواد و پذیرفتنش شجاعت بیشتر
این رو گفتم به آقای فراستی که کمی هم تشریف بیارند پایین شهر
من خودم همچین زندگیی رو نشونش میدم...
نظر همه محترم .
اول همه این فیلم خیلی زیبا بود .عین واقعیت بود و خیلی هم طبیعی بازی کرده بودن ولذت بردم ممنون از کارگردان و بازیگران وعوامل .
اقای فراستی تو این جامعه واقعیتهای سینما و اصول سینما رو فقط میبینه و چیز دیگه ای براش مهم نیست متاسفم براش.فیلم عین واقیت بود و مسئولان مملکت باید فیلم رو ببینن و به فکر مشکلات جامعه باشن .که فقط تا دزدی کلان میشه اسمشو میگذارن اختلاص و علنیش میکنن اما فقر پایین دست براشون مهم نیست فیلم رو هر کی درک نمیکنه بیاد این پایینترها قاطی ما زندگی کنه تا درد را بفهمه و از نزدیک ببینه فیلم واقعی را و هی نگه مصنوعیه . مصنوعیه.......
متاسفم برای اونایی که اصلا معنی اصلی فیلم را نفهمیدن ما گرفتاریم داریم به سختی زندگی میکنیم بفهمید فیلم همینو میگه .
بابا خجالت بکش آقای فراستی اگه یکم فقط یکم در زمینه روانشناسی و فرا رئالیسم (واقعیت گرایی) مطالعه داشتید هیچ وقت اینطوری و به ظاهر یه فیلم با این همه کار دقیق روانشناسی چه از نظر فیلم برداری و چه از نظر متن تخریب نمیکردید، آقای فراستی شما برای فیلم ایستاده در غبار چقدر به به کردید مگه فیلم ایستاده در غبار از اول تا آخر از شیوه دوربین روی دست استفاده نشده؟؟؟
_
من بهتون پیشنهاد میدم یکم مطالع خودتونو ببرید بالا جناب فراستی....